-
بازی آنلاین مسابقه ی اتومبیل رانی جاده ای
دوشنبه 8 خردادماه سال 1391 18:39
بازی آنلاین مسابقه ی اتومبیل رانی جاده ای ادامه ی مطلب
-
بازی آنلاین دوچرخه سواری
دوشنبه 8 خردادماه سال 1391 18:32
دوچرخه سواری ادامه ی مطلب بازی آنلاین دوچرخه سواری دستو عمل: حرکات نمایشی انجام بدن با بالا و پایین و چپ و راست و اسپیس کلید F حرکت کلید های D و S حرکات نمایشی زمانی که دوچرخه در حال پرش است حرکت نمایشی بزنید
-
بازی آنلاین ماشین رانی
دوشنبه 8 خردادماه سال 1391 18:14
ماشین رانی ادامه ی مطلب ماشین رانی ماشین بازی یه بازی سبک و کم حجم دستو عمل: ابتدا بازی را پلی کنید بعد با دکمه های چپ و راست کیبود بازی کنید
-
بازی آنلاین هلی کوپتر موشک زن
دوشنبه 8 خردادماه سال 1391 15:25
هلی کوپتر موشک زن ادامه ی مطلب نام بازی : هلی کوپتر موشک زن آموزش این بازی » دکمه های استفاده کننده : حرکت بالا ، پایین، چپ، راست، دکمه های X و Z ت یر اندازی میباشد . توضیح تا شروع بازی : روی دکمه Let's rock ک لیک کرده و وارد بازی شوید. نکته های بازی : نکته خاصی ندارد .
-
فونت های زیبا ساز
دوشنبه 8 خردادماه سال 1391 14:07
فونت های زیبا ساز ادامه ی مطلب
-
بازی آنلاین پارک دوبل اتومبیل
شنبه 6 خردادماه سال 1391 13:04
پارک دوبل اتومبیل ادامه ی مطلب نام بازی : پارک دوبل اتومبیل آموزش این بازی » دکمه های استفاده کننده : دکمه های بالا پایین چپ و راست برای هدایت اتومبیل لازم است . توضیح تا شروع بازی : دکمه S را فشار دهید و وارد بازی شوید. نکته های بازی : برای اینکه از اول تمرین کنید 2بار دکمه S را از روی کیبورد فشار دهید .
-
بازی آنلاین تنیس روی میز۲
شنبه 6 خردادماه سال 1391 12:48
تنیس روی میز۲ ادامه ی مطلب نام بازی : تنیس روی میز - فانتزی آموزش این بازی » دکمه های استفاده کننده : فقط حرکت موس میباشد . توضیح تا شروع بازی : یکی از حالتهای آسان ، متوسط و سخت را انتخاب روی دکمه شروع کلیک کنید. نکته های بازی : این بازی نکته خاصی ندارد .
-
تنیس روی میز۱
شنبه 6 خردادماه سال 1391 12:33
تنیس روی میز۱ ادامه ی مطلب نام بازی : تنیس روی میز آموزش این بازی » دکمه های استفاده کننده : فقط حرکت با موس توضیح تا شروع بازی : ابتدا یکی از حالتهای آسان، متوسط و سخت را انتخاب کنید و دکمه NEW را بزنید
-
ایران قدرتمند و پایدار
سهشنبه 2 خردادماه سال 1391 22:20
ایران قدرتمند و پایدار ادامه ی مطلب
-
ایران در راه موفقیت
سهشنبه 2 خردادماه سال 1391 22:03
ایران در راه موفقیت ادامه ی مطلب
-
اسلام تا ابد پایدار
سهشنبه 2 خردادماه سال 1391 21:21
اسلام تا ابد پایدار ادامه ی مطلب
-
موفقیت ایران در ساخت ابر رایانه
سهشنبه 2 خردادماه سال 1391 20:43
موفقیت ایران در ساخت ابر رایانه ادامه ی مطلب
-
تصاویر به مناسبت تولید ملی سری ۲
سهشنبه 2 خردادماه سال 1391 20:41
تصاویر به مناسبت تولید ملی سری ۲ ادامه ی مطلب
-
تصاویر به مناسبت تولید ملی سری ۱
سهشنبه 2 خردادماه سال 1391 20:26
تصاویر به مناسبت تولید ملی سری ۱ ادامه ی مطلب
-
دانه ای که سپیدار بود
سهشنبه 2 خردادماه سال 1391 17:23
دانه ای که سپیدار بود ادامه ی مطلب دانه کوچک بود و کسی او را نمی دید. سال های سال گذشته بود و او هنوز همان دانه ی کوچک بود. دانه دلش می خواست به چشم بیاید اما نمی دانست چگونه. گاهی سوار باد می شد و از جلوی چشم ها می گذشت. گاهی خودش را روی زمینه ی روشن برگ ها می انداخت و گاهی فریاد می زد و می گفت: ? من هستم ، من این جا...
-
پرسشی از خیام
سهشنبه 2 خردادماه سال 1391 16:51
پرسشی از خیام ادامه ی مطلب روزی کسی به خیام خردمند ، که دوران کهنسالی را پشت سر می گذاشت گفت : شما به یاد دارید دقیقا پدر بزرگ من ، چه زمانی درگذشت ؟! خیام پرسید : این پرسش برای چیست ؟ آن جوان گفت : من تاریخ درگذشت همه خویشانم را بدست آورده ام و می خواهم روز وفات آنها بروم گورستان و برایشان دعا کنم و خیرات دهم و… خیام...
-
لطف و مهربانی خدا
سهشنبه 2 خردادماه سال 1391 16:48
لطف و مهربانی خدا ادامه ی مطلب خدا: بنده ی من نماز شب بخوان و آن یازده رکعت است. بنده: خدایا !خسته ام!نمی توانم. خدا: بنده ی من، دو رکعت نماز شفع و یک رکعت نماز وتر بخوان. بنده: خدایا !خسته ام برایم مشکل است نیمه شب بیدار شوم. خدا: بنده ی من قبل از خواب این سه رکعت را بخوان بنده: خدایا سه رکعت زیاد است خدا: بنده ی من...
-
دو گدا
سهشنبه 2 خردادماه سال 1391 15:55
دو گدا ادامه ی مطلب دو گدا تو یه خیابون شهر رم کنار هم نشسته بودن. یکیشون یه صلیب گذاشته بود جلوش، اون یکی یه ستاره داوود… مردم زیادی که از اونجا رد میشدن به هر دو نگاه میکردن ولی فقط تو کلاه اونی که پشت صلیب نشسته بود پول مینداختن. یه کشیش که از اونجا رد میشد مدتی ایستاد و دید که مردم فقط به گدایی که پشت صلیبه پول...
-
زندگی خـروسی
سهشنبه 2 خردادماه سال 1391 15:22
زندگی خـروسی ادامه ی مطلب کوه بلندی بود که لانه عقابی با چهار تخم، بر بلندای آن قرار داشت. یک روز زلزله ای کوه را به لرزه در آورد و باعث شد که یکی از تخم ها از دامنه کوه به پایین بلغزد. بر حسب اتفاق آن تخم به مزرعه ای رسید که پر از مرغ و خروس بود. مرغ و خروس ها می دانستند که باید از این تخم مراقبت کنند و بالاخره هم...
-
نسیم، نفس خداست
دوشنبه 1 خردادماه سال 1391 23:23
نسیم، نفس خداست ادامه ی مطلب بارش، زیادی سنگین بود و سر بالایی، زیادی سخت … دانه ی گندم روی شانه های نازکش سنگینی می کرد. نفس نفس می زد؛ اما کسی صدای نفس هایش را نمی شنید، کسی او را نمی دید. دانه از روی شانه های کوچکش سر خورد و افتاد. نسیم دانه ی گندم را فوت کرد. مورچه می دانست که نسیم، نفس خداست. مورچه دوباره دانه را...
-
درس مهم
دوشنبه 1 خردادماه سال 1391 23:18
درس مهم ادامه ی مطلب در امتحان پایان ترم دانشکده پرستاری، استاد ما سوال عجیبی مطرح کرده بود. من دانشجوی زرنگی بودم و داشتم به سوالات به راحتی جواب می دادم تا به آخرین سوال رسیدم که نوشته بود : نام کوچک خانم نظافتچی دانشکده چیست؟ سوال به نظرم خنده دار می آمد. در طول چهار سال گذشته، من چندین بار این خانم را دیده بودم....
-
اقتضای طبیعت
دوشنبه 1 خردادماه سال 1391 23:15
اقتضای طبیعت ادامه ی مطلب هندویی عقربی را دید که در آب برای نجات خویش دست و پا میزند … هندو به قصد کمک دستش را به طرف عقرب دراز کرد اما عقرب تلاش کرد تا نیشش بزند ! با این وجود مرد هنوز تلاش میکرد تا عقرب را از آب بیرون بیاورد اما عقرب دوباره سعی کرد او را نیش بزند ! مردی در آن نزدیکی به او گفت : چرا از نجات عقربی که...
-
دزد حرفه ای
دوشنبه 1 خردادماه سال 1391 18:28
دزد حرفه ای ادامه ی مطلب زن گوشی را برداشت. آن طرف خط پرستار دخترش با ناراحتی خبر تب و لرز شدید دختر کوچکش را به او داد. زن تلفن را قطع کرد و با عجله به سمت پارکینگ دوید، ماشین را روشن کرد و به نزدیک ترین داروخانه رفت تا داروهای دختر کوچکش را بگیرد. وقتی از داروخانه بیرون آمد، متوجه شد به خاطر عجله ای که داشته کلید را...
-
کمک به رقبا
دوشنبه 1 خردادماه سال 1391 18:19
کمک به رقبا ادامه ی مطلب یکی از کشاورزان منطقه ای، همیشه در مسابقه ها، جایزه بهترین غله را به دست می.آورد و به عنوان کشاورز نمونه شناخته شده بود. رقبا و همکارانش، علاقه مند شدند راز موفقیتش را بدانند. به همین دلیل، او را زیر نظر گرفتند و مراقب کارهایش بودند. پس از مدتی جستجو، سرانجام با نکته عجیب و جالبی روبرو شدند....
-
بشنو و باور مکن
دوشنبه 1 خردادماه سال 1391 18:16
بشنو و باور مکن ادامه ی مطلب در زمان های دور، مرد خسیسی زندگی می کرد. او تعدادی شیشه برای پنجره های خانه اش سفارش داده بود . شیشه بر ، شیشه ها را درون صندوقی گذاشت و به مرد گفت باربری را صداکن تا این صندوق را به خانه ات ببرد من هم عصر برای نصب شیشه ها می آیم . از آنجا که مرد خسیس بود ، چند باربر را صدا کرد ولی سر قیمت...
-
دو شریک
دوشنبه 1 خردادماه سال 1391 18:13
دو شریک ادامه ی مطلب ملانصرالدین دو شریک را که اختلاف داشتند نصیحت می کرد و می گفت : هرگز به هم خیانت مکنید و مال حرام مخورید.یکی از شرکا به ملا گفت:به خدا که من چنین میکنم مثلا دیروز یک مشتری اشتباها به من چهارصد تومان زیادی داد.ملا بلافاصله پرسید:خوب تو چه کردی؟شریک گفت:فورا دویست تومان آن را به شریکم دادم !
-
کلاس درس دکتر حسابی
دوشنبه 1 خردادماه سال 1391 18:09
کلاس درس دکتر حسابی ادامه ی مطلب یکی از دانشجویان دکتر حسابی به ایشان گفت : شما سه ترم است که مرا از این درس می اندازید. من که نمی خواهم موشک هوا کنم . می خواهم در روستایمان معلم شوم . دکتر جواب داد : تو اگر نخواهی موشک هواکنی و فقط بخواهی معلم شوی قبول ، ولی تو نمی توانی به من تضمین بدهی که یکی از شاگردان تو در روستا...
-
پول دود
دوشنبه 1 خردادماه سال 1391 18:08
پول دود ادامه ی مطلب فقیری از کنار دکان کباب فروشی میگذشت. مرد کباب فروش گوشت ها را در سیخها کرده و به روی آتش نهاده باد میزند و بوی خوش گوشت سرخ شده در فضا پراکنده شده بود. بیچاره مرد فقیر چون گرسنه بود و پولی هم نداشت تا از کباب بخورد تکه نان خشکی را که در توبره داشت خارج کرده و بر روی دود کباب گرفته به دهان گذاشت....
-
زنجیر محبت و یاری کردن
دوشنبه 1 خردادماه سال 1391 14:54
زنجیر محبت و یاری کردن ادامه ی مطلب یک روز بعد از ظهر وقتی اسمیت داشت از کار برمی گشت خانه، سر راه زن مسنی را دید که ماشینش خراب شده و ترسان توی برف ایستاده بود. اون زن برای او دست تکان داد تا متوقف شود. اسمیت پیاده شد و خودشو معرفی کرد و گفت من اومدم کمکتون کنم. زن گفت صدها ماشین از جلوی من رد شدند ولی کسی نایستاد،...
-
شعله ی امید
دوشنبه 1 خردادماه سال 1391 14:18
شعله ی امید ادامه ی مطلب چهار شمع به آرامی می سوختند، محیط آن قدر ساکت بود که می شد صدای صحبت آنها را شنید.اولین شمع گفت: « من صلح هستم، هیچ کس نمی تواند مرا همیشه روشن نگه دارد. فکر می کنم که به زودی خاموش شوم. هنوز حرف شمع صلح تمام نشده بود که شعله آن کم و بعد خاموش شد. » شمع دوم گفت: « من ایمان هستم، واقعا انگار...